ریشۀ عشق

وام گرفته از کلام عباس کیا رستمی “عشق مثل گیاه است”توقایی عینه گیایه

توقایی عینه گیایه

گیله جیر جوخوفته یه

باذون ایپچه ایپچه پیدا
بِه

پیلاَ به

یا کی هیچی نیگه

تا آخره عمر

یا کی واگو کونه خورا و رسوا
بِه

فارسی:

عشق چون گیاه است

در خاک نهفته

بعد کم کم آشکار می شود

بزرگ می شود

یا هیچ نمی گوید

تا آخر عمر

یا که خود را بیان می کند
و رسوا می شود

عکس: پرویز فکرآزاد

همچنین بخوانید:   میجیک زمات/ زمان مژه

درباره فکرآزاد

پرویز فکرآزاد، متولد ۲۷ اسفند ۱۳۳۳ در رشت، هنرمند معاصر گیلانی است که در زمینه های گوناگونی به زبان‌های فارسی و گیلکی مانند شعر، داستان، عکس و فیلم کوتاه و … فعالیت دارد. آثار او در نشریاتی چون بازار، نقش قلم، کادح، كتاب كادوس، گيله‌وا، دادگر، فرهیختگان، همشهری، ره آورد گیل، آوای شمال و… به چاپ رسیده است. او چند کتاب در دست تهیه دارد که در حال ویرایش بوده و امید می‌رود که به زودی به چاپ برسد.

3 دیدگاه در “ریشۀ عشق

  1. می آیی…
    در “وا” میشود…
    میروی…
    در “بسته” میشود…
    میبینی!!!
    حتی در هم “وابسته” میشود…

    همیشه یه وقتایی هست که دلت میخواد تنهای تنها باشی

    و فکر بکنی به اون چیزایی که دوس داری

    منتظرتم…


    چه تعبیر زیبایی از وابستگی ممنونم.

  2. سلام استاد بزرگوار این قطعه بسیار زیبا بود
    واقعا در شگفتم که چرا نرگس در زمستان میروید شعر زیر را در زمستان سال قبل سرودم وقتی که نرگسهایم یخ بست:
    قبل از بهار بیدار شدن مرگ است

    برای گلهایی که بهار شکوفه میدهند

    میدانی تاوان بیداری در زمستان چیست؟

    یخ بستن…پژمردن…یا مردن!

    بادهای گرم زمستان

    فریب میدهند گلهارا

    وزمانی که غنچه هاشان باز میشود

    انهارا مفت به سوز زمستان میفروشند

    به شلاق های باد سرد

    به دانه های سرد برف

    به بلورهای سرد یخ!

    اری

    این است تاوان بیداری در زمستان

    ای شقایق های کوهستان

    ای بنفشه های کنار جاده

    ای یاس هایی که عطرتان از خاطرم نمیرود

    بخوابید تا بهار

    زمستان بیدار شدن غنچه دادن شکفتن

    تاوانش پژمردن است


    خیلی عالی بهزاد جان!

  3. وقتی وارد حیاط خانه مادر بزرگ شدم دنبال بوته های نرگس گشتم جز چند نرگس یخ زده نسیبم نشد اخر خدای من نرگس گناهش چه بود؟
    این یکی رو هم همون روز گفتم روزی که نرگسهای پژمردند:
    اشعار جدیدم

    ——————————————————————————–

    بهار نزدیک است

    بهار نزدیک است

    ومن از بهار دور!!

    حال هیچ فرقی نمیکند

    چه نزدیک چه دور

    بهار چه بخواهم چه نخواهم خواهد امد

    واین بهار همان بهار پارسال است!!

    شاید بهار هزارن سال پیش!!

    این قصه دیروز امروز نیست

    بهار می امد و من این را میدانستم

    اما وقتی می امد که دگر به بودنش نیازی نبود

    گلهای نرگس زجرشان را زیر یخهای زمستان کشیده اند

    وحالا بهار می اید

    دلمان خوش است

    دوباره طلوع میکند

    که دوبار جوانه خواند کرد

    دوباره ظهور میکند

    شور عشق در سینه های چلچله های وحشی

    در شاخه های خشک و بی جان

    در قلب های یخ زده ماهی های کف رود های سرد

    واین هنر بهار است که شور عشق به پا کند

    زمستان با تمام سرمایش

    نرگس های باغچه مان را بیدار کرد

    حال بهار چه میکند با این شور عشق ..


    آفرین بر تو بهزاد جان! ممنونم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *